منتظر بودن. انتظار کشیدن: نظر در قعر چاه افکند اژدهائی سهمناک دید دهان گشاده و افتادن او را انتظارمیکرد. (کلیله و دمنه). انتظار میکردم تا مگر در اثنای محاورت از تو کلمه ای زاید... (کلیله و دمنه). هرکو عمل نکرد و عنایت امید داشت دانه نکشت ابله و دخل انتظار کرد. سعدی. تطنف، انتظار کردن. عکم فلاناً، انتظار کرد. اعتکاف، انتظار چیزی کردن. امشاء، انتظار کردن دوا را که شکم راند. (منتهی الارب)
منتظر بودن. انتظار کشیدن: نظر در قعر چاه افکند اژدهائی سهمناک دید دهان گشاده و افتادن او را انتظارمیکرد. (کلیله و دمنه). انتظار میکردم تا مگر در اثنای محاورت از تو کلمه ای زایَد... (کلیله و دمنه). هرکو عمل نکرد و عنایت امید داشت دانه نکشت ابله و دخل انتظار کرد. سعدی. تطنف، انتظار کردن. عکم فلاناً، انتظار کرد. اعتکاف، انتظار چیزی کردن. امشاء، انتظار کردن دوا را که شکم راند. (منتهی الارب)
شعر یا سخن دیگری را گرفتن:مرا هم سزد که این ابیات را از حسن اسدی در مرثیۀ معن زائده انتحال کنم. (ترجمه تاریخ یمینی ص 446) ، کارآموز. کارورز. (فرهنگ فارسی معین)
شعر یا سخن دیگری را گرفتن:مرا هم سزد که این ابیات را از حسن اسدی در مرثیۀ معن زائده انتحال کنم. (ترجمه تاریخ یمینی ص 446) ، کارآموز. کارورز. (فرهنگ فارسی معین)
پراکنده ساختن: سعدی بهر نفس که برآورد در سحر چون صبح در بسیط جهان انتشار کرد. سعدی. ، حرف راندن. (منتهی الارب) (آنندراج). تکلم. (از اقرب الموارد) : انتطق انتطاقاً، سخن راند و تکلم کرد. (ناظم الاطباء). - امثال: من یطل هن ابیه ینتطق به، یعنی آنکه فرزندان پدرش بسیار باشند توانا و زورآورتر باشد بآنها. و کذا: من یطل ذیله ینتطق به، یعنی هرکه را دامن فراخ باشد می تواند بجای دیگر گذارد آنرا، و هو من النطاق او النطق. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، یاری خواستن: انتطق بقومه، اعتضد بهم، احاطه شدن زمینی به کوهها مانند کمربند، کشیدن اسب را. (از اقرب الموارد). جنیبت بر دست گرفتن. (تاج المصادر بیهقی)
پراکنده ساختن: سعدی بهر نفس که برآورد در سحر چون صبح در بسیط جهان انتشار کرد. سعدی. ، حرف راندن. (منتهی الارب) (آنندراج). تکلم. (از اقرب الموارد) : انتطق انتطاقاً، سخن راند و تکلم کرد. (ناظم الاطباء). - امثال: من یطل هَن ابیه ینتطق به، یعنی آنکه فرزندان پدرش بسیار باشند توانا و زورآورتر باشد بآنها. و کذا: من یطل ذیله ینتطق به، یعنی هرکه را دامن فراخ باشد می تواند بجای دیگر گذارد آنرا، و هو من النطاق او النطق. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، یاری خواستن: انتطق بقومه، اعتضد بهم، احاطه شدن زمینی به کوهها مانند کمربند، کشیدن اسب را. (از اقرب الموارد). جنیبت بر دست گرفتن. (تاج المصادر بیهقی)